ملانصرالدین از کوچه می‌گذشت و چند تا بچه همین که او را دیدند به آزارش پرداختند. ملا به جای این که عکس العملی به خرج دهد به بچه‌ای که نزدیکش بود، گفت، شما هم می‌خواهید بروید کوچه خان آش بگیرید، پس کو کاسه‌هایتان و بچه‌ها را واداشت که برای برداشتن کاسه به خانه بروند و خود عقب کارش رفت. 
ظهر که بر می‌گشت کوچه خان را پر از آدم‌های کاسه به دست دید و با خود گفت ممکن نیست همه اینها اشتباه کرده باشند و به خانه رفت و کاسه‌ای برداشت و برگشت، ولی خبری از آش نبود زیرا ملا فراموش کرده بود که خودش این دروغ را ساخته است.

ماجرای سلاح هسته‌ای ما هم این چنین است. غربیان به خاطر این که ما به دانش هسته‌ای نرسیم، شایعه ساختند که ایران می‌خواهد بمب اتم بسازد و اگر چنین کاری را به او اجازه دهیم، جهان را به آتش می‌کشد و قیل و قال را به آنجا کشانیدند که همه بچه‌های سازمان‌های امنیت جهانی چون بچه‌های مزاحم ملا هر یک به شکلی به مخالفت و نقادی ایران پرداختند.